خاطرات به دنيا اومدن دلبندانم
سلام گلاي نازنينم ا مروز بعد از 8 ماه دوباره سر كار اومدم توي اين 8 ماه دسترسي به اينترنت و رايانه نداشتم عزيزانم من از آذر سال 90 به خاطر درد مجبور شدم در خانه بمانم طوري كه دكتر بهم گفت به هيچ عنوان حق بلند شدن ندارم يك ماه و نيم به همين صورت با درد زياد سر كردم تا اينكه موعد زايمانم كه 20/11/90 بود از راه برسه هر روز ثانيه شماري مي كردم تا به اين روز برسم واي كه در دل چه آرزوهايي داشتم وقتي شماها بزرگتر مي شديد رحم من براي شما كوچكتر مي شد طوري كه دو يا سه روز بود يكي از شما مثل سنگ مي شديد و فشار زيادي به كمرم مي آورديد وقتي به عزیز جون گفتم اون شديدا" نگران شد و با بابایی ، آقاجون و خاله سمیرا 21/10/90 منو به بيمارستان ب...
نویسنده :
سمیه
11:55