زهرا و امیر علیزهرا و امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
از آغاز زندگیمون از آغاز زندگیمون ، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

شاهزاده قلبم

خاطرات به دنيا اومدن دلبندانم

سلام گلاي نازنينم ا مروز بعد از 8 ماه دوباره سر كار اومدم توي اين 8 ماه دسترسي به اينترنت و رايانه نداشتم عزيزانم من از آذر سال 90 به خاطر درد مجبور شدم در خانه بمانم طوري كه دكتر بهم گفت به هيچ عنوان حق بلند شدن ندارم يك ماه و نيم به همين صورت با درد زياد سر كردم تا اينكه موعد زايمانم كه 20/11/90 بود از راه برسه هر روز ثانيه شماري مي كردم تا به اين روز برسم واي كه در دل چه آرزوهايي داشتم وقتي شماها بزرگتر مي شديد رحم من براي شما كوچكتر مي شد طوري كه دو يا سه روز بود يكي از شما مثل سنگ مي شديد و فشار زيادي به كمرم مي آورديد وقتي به عزیز جون گفتم اون شديدا" نگران شد و با بابایی ، آقاجون و خاله سمیرا 21/10/90 منو به بيمارستان ب...
2 مرداد 1391

نامه ايي به زهرا جونم

زهراي عزيزم دختر قشنگم اين رو براي تو مي نويسم براي تويي كه از ما دوري ، عزيزم بخدا كه خيلي دوست دارم وقتي به يادت مي افتم اشكم مي ريزه ولي چكار كنم بخدا چاره ايي ندارم مادر مي دونم شايد يك روزي منو نبخشي آخه مامان بخدا خيلي سختي كشيدم تا 3 ماه اول پيش خودم بودي خيلي اذيت شدم شايد ازم بپرسي كه چرا امير علي رو به مامان جون ندادم چون كه شما خيلي اذيتم مي كردي بعضي شبها بود كه از سر شب با صبح مدام رو دستم بوديو خوابت نمي برد و مابين اين ساعتها امير علي هم بيدار مي شد توي روز هم به همين صورت شما نياز به چند نفر داشتي كه آرومت كنن من هم نمي تونستم به خودم برسم ماماني  حتي وقت نمي كردم غذا بخورم خيلي ضعيف شده بودم خلاصه با گريه هاي مامان جو...
2 مرداد 1391

واكسن 6 ماهگي

سلام غنچه هاي قلبم اميرعلي عزيزم روز پنج شنبه 29/4/91 واكسن 6 ماهگيتو زدي خيلي درد داشتي مدام گريه مي كردي الهي من قربون زهراي عزيزم برم خيلي خواهر دلسوزي داري اون همش غصتو مي خورد انگاري كه با تو درد داشت وقتي تو گريه مي كردي اون با روروئك مي اومد پائين پاهات و باهات با زبون خردساليش حرف مي زد تو هم به اون مي خنديدي و جواب مي دادي الهي قربون جفتتون برم همه ما تعجب كرده بوديم قدرت خدا ، خلاصه دو روز تموم همه رو عاجز كردي ما خونه عزیز جون بوديم رو دست همه بودي ولي همش گريه مي كردي زهرا جونم خانمي شما هم روز دوشنبه مورخ 26/4/91 عزیزجون واكسنتو زده بود ولي خدا رو شكر شما اصلا" اذيت نشده بودي و درد كمي داشتي خلاصه امير علي جان خواهر...
1 مرداد 1391
1